خلاصه کتاب:
«اغوا» روایتی از دل این سرزمین است؛ داستان دخترانی که در هیاهوی شهرهای بزرگ راه را به بیراهه میروند. نیوشا، دختر بیستسالهای که در سیزدهسالگی قربانی عشقی دروغین میشود، سالها در کنار باربد میماند تا سرنوشتش را تغییر دهد. اما آشنایی با فرید کمحرف و عجیب، همهچیز را دگرگون میکند.
خلاصه کتاب:
من سالهاست که احساساتم را خاموش کردهام؛ شادی و غم را به سکوت واداشتهام. دلتنگیها را با فریاد بیصدا پاسخ دادهام و عشق را با بیرحمی راندهام. سکوت تلخ را پذیرفتهام، لبخند را حرام کردهام و امید را نادیده گرفتهام. درونم فریادی بیصداست؛ پر از تمنا و بیپناهی.
خلاصه کتاب:
داستان از دوستی سادهی نیاز، دانشجوی معماری، با کسرا آغاز میشود. کسرا مردی سختگیر و بدگمان است که حتی پس از ازدواج، شکهایش نسبت به نیاز پایان نمییابد. در نهایت، نیاز خانه را ترک میکند و سرنوشت تازهای در انتظارش است.
خلاصه کتاب:
محمدطاها به خاطره یه قول و قرار قدیمی مجبور میشه با شیدا دختر یه حاجی بازاری از دوستای پدربزرگش ازدواج کنه غافل از اینکه ریحانه دختر عموشو عاشقانه دوست داره.... ریحانه متوجه میشه و میخواد ترکش کنه، پس چاره ای نمیبینه جز صیغه کردنِ به زور و اونو کنار خودش نگه داشتن.... اما ریحانه روز عقد محمدطاها فرار میکنه و...
خلاصه کتاب:
آشنایی کیا و آوا، شبی کوتاه و گذراست؛ شبی که صبح فردا پایان مییابد. اما چند هفته بعد، تماس آوا، پیشنهادی تازه را مطرح میکند؛ پیشنهادی که در ظاهر ساده است، اما در واقعیت، سرنوشت متفاوتی را رقم میزند؛ سرنوشتی که عشق را از دل یک توافق بیتکلف بیرون میآورد.
خلاصه کتاب:
داستان دربارهی دختری به اسم تاراست که در اثر یک تصادف حافظه اش رو از دست میده.اما توی گذشته اش اتفاقی افتاده که باعث شده پدرش ازش متنفر بشه و همیشه اونو تحقیر کنه و کتک بزنه.تارا هم که میبینه نميتونه با این شرایط زندگی کنار بیاد به کمک دوستش فرار میکنه ....
خلاصه کتاب:
داستان دربارهی خانم معلمیست که به یکی از دانشآموزانش علاقهمند میشود. رابطهای میان آنها شکل میگیرد و در پی اتفاقاتی، مجبور به ازدواج میشوند.
خلاصه کتاب:
من آرمین افخم! مردی ۳۴ ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم!دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه.خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه،اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من متوجه بیماری میشم که دلی به اون مبتلاست…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.