خلاصه کتاب:
در اخبار، چهرهاش را دیدم؛ دختری که از دل رنجها برخاسته بود. گذشتهاش تلخ بود، و حالا فقط امنیت میخواست. من، که سالها در سایهها زندگی کرده بودم، تصمیم گرفتم برای او تغییر کنم. وانمود کردم که فروشندهام، همسایهاش شدم، و هر روز مراقبش بودم. اما آیا میتوانم گذشتهام را از او پنهان نگه دارم؟
خلاصه کتاب:
او را دیدم، دختری که از دل تاریکیها بیرون آمده بود. گذشتهاش پر از زخم بود، و حالا فقط آرامش میخواست. من، که در دنیای خشونت و مأموریتهای مخفی زندگی کرده بودم، برای اولین بار دلم خواست بخشی از نور باشم. اما آیا میتوانم بدون افشای حقیقت، به او نزدیک شوم؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.