خلاصه کتاب:
در دل جنگلی تاریک، دختری به دنیا میآید که با دیگران فرق دارد. پدرش مردی با قدرتی عجیب، و مادرش زنی با گذشتهای اسرارآمیز. این دختر، باید با رازهایی که در خونش جاریست روبهرو شود و راه خودش را پیدا کند.
خلاصه کتاب:
در سیزدهسالگیام، زندگیام دگرگون شد. قدرتهایی درونم شکل گرفتند که از کنترل من خارج بودند. مرگ، ترس، و تاریکی، ناگهان به بخشی از وجودم تبدیل شدند. من دختری بودم، اما سرنوشت چیز دیگری برایم نوشته بود... چه کسی این مسیر را برایم انتخاب کرد؟ هنوز نمیدانم.
خلاصه کتاب:
روسلا، دختری با روحی نیرومند، در قبیلهای مردسالار به دنیا آمد. او با شبا، موجودی دورگه از نژاد انسان و خونآشام، پیمان عشقی پنهانی بست. اما خوابهایی عجیب سراغش آمد: مردی نقابدار که ادعا میکرد پیوندی سرنوشتساز میانشان هست. با ظهور آن مرد در دنیای واقعی، روسلا وارد سفری رازآلود شد تا حقیقت قدرتش را کشف کند.
خلاصه کتاب:
در لحظهای بحرانی، گروهی شکارچی قصد ربودن همسر روسلا و آرشام را داشتند. یاشار، مردی با گذشتهای تاریک که روزی باعث مرگ والدین روسلا شده بود، سر رسید و جانشان را نجات داد. حالا، با احساس دین و پشیمانی، ادعا میکند توانایی دیدن آینده را دارد، اما نمیتواند رازهای آن را فاش کند. روسلا که در آغوش همسرش تا مرز مرگ پیش رفته بود، نجات یافت. اکنون ارتش طوفان به رهبری ژنرال کارلوس در برابر عمارت ایستاده، و قصد دارد جفت برگزیدهی طوفان را برای مراسمی اسرارآمیز به بند بکشد.
خلاصه کتاب:
زندگی نیلو همیشه آرام بود، تا اینکه تغییرات عجیبی در وجودش رخ داد—تغییراتی که نمیتوانست توضیحی برایشان پیدا کند. با هر روزی که میگذشت، احساس میکرد چیزی بزرگتر در انتظارش است، چیزی که سرنوشتش را تغییر خواهد داد. وقتی سموئل پا به زندگیاش گذاشت، نیلو فهمید که این تغییرات تصادفی نیستند. او محافظ است، اما محافظت از چه؟ و چرا نیلو؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.