خلاصه کتاب:
اون مرد، یک وکیل سرشناس بود، یک مرد موفق که تو زندگی شخصیش مشکل عجیبی داشت. مشکلی که بخاطرش منزوی شده بود، تا روزی که منو دید منی که از کودکی بخاطر مشکل مادرزادی که داشتم طرد شده بودم و حالا با حضور اون با آدم های جدیدی آشنا میشدم، گروهی از آدم های متفاوت، درد های متفاوت و تجربه عشقی متفاوت افرای ابلق داستان زندگی منه، داستانی از سقوط، عشق و اوج...
خلاصه کتاب:
امیلی، تنها دختر یک کُنت که دنبال یه شریک ازدواج برای به ارث بردن عنوان بود.
و کایل، رهبر شوالیههای مقدس، که درست جلوی امیلی ظاهر شد.
«من به تو نیاز دارم و تو به یه شوهر مناسب نیاز داری.»
دو نفری که قرار بود در طول قرارداد وانمود کنن زن و شوهرن.
اما امیلی در طول ازدواج ساختگیش عاشق کایل شد،
سه سال به سرعت گذشت و قراردادشون تموم شد.
کایل، که به موقع حافظهاش رو از دست داده بود، از سفر برگشت.
«پس اون قرارداد ازدواج رو یادش نمیاد؟»
خلاصه کتاب:
در دل قصهای پر از احساس، دختری با خاطراتی تلخ و روزهایی سخت، از عشقش جدا میشه. سالها بعد، سرنوشت دوباره اونها رو به هم میرسونه. اما پسر، چهرهی آشنا رو انکار میکنه. آیا عشق فراموششدنیه؟
خلاصه کتاب:
شیدا، پرستاری پرتلاش، پس از ترک بیمارستان، مسئول مراقبت از پسری میشود که در کماست. روزی که او به هوش میآید، نگاهش به شیدا، آغازگر داستانی تازه میشود. رابطهای که از دل مراقبت و همدلی شکل گرفته، حالا به مسیری عاشقانه و پرچالش تبدیل شده.
خلاصه کتاب:
در دل تاریکی، دختری ایستاد؛ زخمی، تنها، اما زنده. سالها بعد، گذشته دوباره درِ قلبش را کوبید. اما این بار، او فقط برای خودش نمیجنگد، بلکه برای نوری کوچک که در آغوشش نفس میکشد.
خلاصه کتاب:
دو دل، دو سکوت، دو مسیر جداگانه... صابر و سحر، روزی عاشق بودند، اما تقدیر آنها را از هم جدا کرد. حالا، در قاب رسمی وکیل و موکل، دوباره روبهروی هم ایستادهاند. پروندهای سنگین، و عشقی که مثل شعلهای زیر خاکستر، آرامآرام جان میگیرد.
خلاصه کتاب:
از همون لحظهی اول، چیزی در نگاهش منو متوقف کرد. همیشه برای خواستههام تلاش میکردم، اما این بار فرق داشت. وقتی فهمیدم کسی دیگهای تو زندگیشه، حس رقابت درونم شعلهور شد. با خودم عهد کردم که با احترام و شناخت، دلش رو به دست بیارم. فقط یه چیز رو دستکم گرفته بودم، اونم درست به اندازهی من سرسخته.
خلاصه کتاب:
در دل نبردهای میان اسکاتلند و انگلستان، جنیفر مریک، دختری باوقار و مقاوم، به دست جنگجویان انگلیسی افتاد. فرمانده آنها، دوک کلایمر، مردی با هیبت و شهرت، با رفتار سرد و جدیاش جنیفر را به چالش میکشید. اما در دل این تقابل، احترام و درک متقابل شکل گرفت.
خلاصه کتاب:
نازگل، نوجوانی با روحی مقاوم، در روستایی زندگی میکند که اربابش با سختگیری حکومت میکند. بدهی مالیاتی پدرش، آنها را در تنگنا قرار داده. روزی ارباب هنگام بازدید از زمین، نازگل را میبیند و برخوردی میانشان شکل میگیرد که نازگل را وارد مسیر تازهای از شناخت، تصمیمگیری و رشد میکند.
خلاصه کتاب:
ماهک یه زن جوونه که تو زندگی قبلیاش خیلی اذیت شده. حالا یه مردی به اسم شاهان میخواد با زور و تهدید، مجبورش کنه که باهاش عقد کنه. ولی ماهک کوتاه نمیاد. با کمک آدمای خوب دورش، میتونه از این شرایط سخت رد بشه و زندگی خودش رو بسازه.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.