خلاصه کتاب:
شقایق خزان دیده داستان دختری است به نام شقایق که از
طرف خانواده اش به شدت با کمبود محبت روبروست در این بین با خواهر و برادری
به نام مهتاب و شهاب آشنا میشود و طی دوستی با آنها به راز بزرگی در
زندگی اش پی میبرد و توسط شهاب مسیر زندگی اش تغییر می کند
خلاصه کتاب:
از لحظه ای که مدی دو ماه پیش به کلاس من منتقل شد اون رو میخواستم اون خوشگل و با شکوهه و خب سنشم قانونیه و بی گناه و معصوم به نظر میرسه ولی همه چیز اون منو آزار میدن...
خلاصه کتاب:
لسا دختری که عاشق فردی آس وپاسه که پدرش راضی به ازدواجشون نمیشه.
و السا برای رسیدن به عشقش قبول میکنه نقش نامزد کسی دیگری و بازی کنه وهمین باعث عوض شدن سرنوشتش میشه...
خلاصه کتاب:
دستش را برای هزارمین بار روی بوق فشار میدهد و عصبی داد میزند:
برو دیگه گاریچی!
مرد هم با دست جوابش را میدهد و بالاخره پایش را کمی روی پدال گاز فشار میدهد. راه برای سبقت گرفتن باز میدهد. با سرعت از کنارش رد میشود.
عرق روی پیشانیاش سر میخورد و تشنگی گلویش را خشک کرده. نگاهی به ساعت میاندازد.دیرش شده بود اما نمیتوانست بیخیال رفع تشنگی شود.
خلاصه کتاب:
آرش پس از سال ها دوری از وطن، به ایران برگشته، بطور کاملا تصادفی با معشوقه ی سال های نوجوانی اش که بر اثر نیرنگ اطرافیانش او را از دست داده، روبرو می شود، زنی متاهل، عاشق و در عین حال متعهد به عشق دیرینه اش. عشق، انتقام، هوس چون آتشی زیر خاکستر زبانه می کشد و همه را به کام می گیرد ولی در این میان زمانه بازی عجیبی شروع می کند تا این دو باز روبروی هم قرار بگیرند.
خلاصه کتاب:
او آمد. با بوسه ای که از این جهان نبود
و نگاهی که سرنوشت را به آتش کشید.
در میان دالان های تاریک توطئه و سکوت،
فقط یک چیز نجاتشان داد"عشق"
عشقی که می سوخت، اما خاموش نمی شد.
اگر دلت می خواهد در دل یک داستان نفسگیر، میان صدای نفس ها، بوسه ها، خیانت ها و نجات ها غرق شوی ،همراه شو با بوسه ی پریزاد ،
بخوان، حس کن، عاشق شو.
خلاصه کتاب:
سلمان و ساره دلباخته ی هم هستند. با وجود
رقیب بانفوذی که چشمش ساره رو گرفته اما همه چیز بین اون دو خوب پیش میره. ولی سلمان به دلیل نامعلومی ساره رو ترک میکنه و ساره برای پیدا کردنش تا قلب داعش پیش میره!
صدای بازشدن قفل در را شنید قدمهای آهسته ی مرد، مثل پتک روی اعصاب ساره فرود می آمد صدای تق تق اسلحه اش را می شنید که به جلیقه اش برخورد می کرد، بوی تهدید، او را تا حد جنون کشانده بود.
مرد دستگیره ی کمد را کشید اما باز نشد تن و بدن ساره از درون می لرزید و جانش به گلوگاه رسیده بودو نفسش در نمی آمد، زیر پتوها در دل کمد تاریک، مچاله شده بود.
اینبار با قدرت بیشتری کشید و درباز شد مرد لبخند کجی زد و دستش سمت پتو رفت...
خلاصه کتاب:
رقصنده ی درد داستان دختری به نام آیه است که مانند هزاران دختر این سرزمین در نوجوانی با یک اتفاق تباه شدن را تجربه کرد و مسکوت ماند.
او ناخواسته وارد بازیای می شود سراسر از دروغ، ورق بر می گردد و حال او زنی است در آستانه ی عاشقی...و آیا مادران این سرزمین به پسران خود آموخته اند زن را دوست بدار همانگونه که هست ؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.