خلاصه کتاب:
من آرمین افخم! مردی ۳۴ ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم!دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه.خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه،اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من متوجه بیماری میشم که دلی به اون مبتلاست…
خلاصه کتاب:
هر قصه ای می تواند درست از کف خیابان سر بلند کند! خیابان هایی که سال های رفته را دیده اند آمد و شد فصل ها را به مشاهده نشسته اند و زورشان هیچ گاه به تغییر آدم ها نرسیده خانواده ها کودک و نوجوانی سالم پرورش داده اند و با دادنش به فضایی بیرون از خانه جوانی یاغی شده و دور از آداب تحویل گرفته اند. ارزشها مبدل شده اند به ضد ارزش ها و تربیت های درون خانگی، راه به جایی نبرده است. چه کسی مقصر است؟
خلاصه کتاب:
در مـورد دخـتری بہ اسـم نیـلای که نخبـہ جهانـیہ و خیـلی از جاسـوس های آمریـکایی دنبـال از بیـن بردنـ نیـلایـن!
یکـی از ایـن جاسـوس ها سایـس ..
فقـط با ایـن تفاوت کہ سایـه دنبـال انتقـام عشق سـیاه قدیـمیش از نیـلایہ..
تو ایـن انتقـام گیـری سایـہ با حامـی پسـر مغرور و سـردی کہ از نیـلای متنفـره دوسـت میـشہ
ولیـ نیـلای باهوشـ تر ای ایـن حرفاست. . .
و توی همیـن گیـر و دار نیـلای ناخواسته عاشق حامی میشه
و بـمب یہ اتفـاق بزرگـ کہ نیلای مهری و مجبور میکنه همسـر حامی حصـاری بشہ...
ولـی حامی هنوز دلـش با سایـس ولی .
خلاصه کتاب:
او آمد. با بوسه ای که از این جهان نبود
و نگاهی که سرنوشت را به آتش کشید.
در میان دالان های تاریک توطئه و سکوت،
فقط یک چیز نجاتشان داد"عشق"
عشقی که می سوخت، اما خاموش نمی شد.
اگر دلت می خواهد در دل یک داستان نفسگیر، میان صدای نفس ها، بوسه ها، خیانت ها و نجات ها غرق شوی ،همراه شو با بوسه ی پریزاد ،
بخوان، حس کن، عاشق شو.
خلاصه کتاب:
هر قصه ای می تواند درست از کف خیابان سر بلند کند! خیابان هایی که سال های رفته را دیده اند،آمد و شد فصل ها را به مشاهده نشسته اند و زورشان هیچ گاه به تغییر آدم ها نرسیده..
خانواده ها کودک و نوجوانی سالم پرورش داده اند و با دادنش به فضایی بیرون از خانه، جوانی یاغی شده و دور از آداب تحویل گرفته اند..
ارزش ها مبدل شده اند به ضد ارزش ها و تربیت های درون خانگی، راه به جایی نبرده است..
چه کسی مقصر است؟
خلاصه کتاب:
در دل ایل و سنت، نجلا به نشان یانای درمیآید. اما حادثهای تلخ، او را به عقد دمیر درمیآورد. دمیر که دلزده از این پیوند است، نجلا را ترک میکند. با گذشت سالها، پدر دمیر خواهان بازگشت اوست، اما دمیر تصمیمی دارد که سرنوشت نجلا را دگرگون میکند.
خلاصه کتاب:
این رمان قصهی دختری به نام نارینه است که در خانهی نامهربانان زندگی میکند. او با وجود تفاوت فامیلی، کنار خواهر و برادر ناتنیاش بزرگ شده. ورود آدلان، عموی جوان و ثروتمند نامزد خواهرش، همه چیز را به هم میریزد. آدلان با سختگیریهایش روزگار را بر نارینه تلخ میکند، اما آیا پشت این جدالها عشقی پنهان نهفته است؟
خلاصه کتاب:
نام پروفسور انتظام هنوز هم در محافل علمی با احترام یاد میشود. خانوادهاش میراث او را حفظ کردهاند، اما در دل این خانواده، تفاوتهای فکری و احساسی پنهان است. حریر، نوهی او، تصمیم میگیرد برخلاف خواستهی خانواده، فردی را وارد زندگیاش کند که با معیارهای آنها همخوان نیست. این تصمیم، او را در مسیر تازهای قرار میدهد.
خلاصه کتاب:
آیا انسان بودن تنها به زیستن در میان محدودیتها خلاصه میشود؟ دختری که در میان زنجیرهای اجبار دست و پا میزند، چگونه میتواند حقیقت خویش را بیابد؟ آیا آزادی فقط یک خیال دوردست است، یا امکانی برای رهایی؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.